.jpg) سلام
بانو سلام، دختر باران و آبها ابريشم شكفته به تالار خوابها دست مرا بگير كه مهتاج ياري ام اي زورق اميد از اين اضطرابها از شرم روي توست كه پنهان خزيده اند در پرده هـاي شـرم اگر آفتابها وقتي كه راه مي روي، اي ماه در زمين خم مي شوند پيش تو عالي جنابها وقتي كه راه مي روي اي محشر بزرگ قاطي شود تمام حساب و كتابها چشمان تو دليل نجات است باز كن پلكي كه وارهاني ام از انتخابها در چشم هاي ناز تو ابهام روشني است اي معني تمام سوال و جوابها ((بهروز سپيدنامه))

طريق عشق طريق عشق جانان جز بلا نيست زمـانـي بـي بـلا بـودن روانيست اگـر صـد تـيـر بـر جـان تـو آيـد چو تير از شست او آيد خطا نيست ميان صد بلا خوش باش با او خود آنجا كاو بود، آنجا بلا نيست در اين درياي بي پايان كسي را سـر مـويـي اميد آشنا نيست تو از دريا جدايي و عجب آنك ز تو يك لحظه اين دريا جدا نيست تو او را حاصلي و او تو را كم تو او را هستي، اما او تو را نيست ز حيرت چون دل عطار امروز در اين درياي خون يك مبتلا نيست ((عطار نيشابوري))
خوشبختي روز خوبي است بيا باز به هم سر بزنيم
خانه را رنگ گل و نقش كبوتر بزنيم ما كه خود وارث اين باغ و بهاريم، بيا
يك سري هم به درختان صنوبر بزنيم يك قدم فاصله مانده است به خوشبختي ما
قدمي مانده كه تا حلقه به اين در بزنيم من و تو شيفته باغ و گل شب بوييم
آه حيف است در اين غمكده پرپر بزنيم مي شود مثل هميشه من و تو بنشينيم
حرف از خستگي و فاصله كمتر بزنيم مي شود تا كه كمي هم به عقب بر گرديم
باز حرف از مي و از مستي و ساغر بزنيم ((قاسم پهلوان))
نظرات شما عزیزان:
|